ماه: نوامبر 2005

  • دو دوست

    دو دوست دو دوست از شهری به شهر دیگر سفر می کردند که یکی از آنان در رودخانه افتاد. دیگری در آب پرید و او را از غرق شدن نجات داد. دوستی که چیزی نمانده بود غرق شود, خدمتکارش را واداشت تا روی سنگی حک کند: مسافر ! در این مکان «نجیب» زندگی اش را…

  • عرش

    خلاصه کردن آفرینش در یک موجود و بزرگ کردن یک موجود تا عرش الهی , یعنی عرش ویکتورهوگو.

  • تولد یک دوست

    نمیدونم چیشد مهر این دوست تو دل من افتاد . از روز اول از نوع نوشتارش میشد فهمید ادمی متفاوت جلوم سبز شده . واقعیت اینه که هنوز شناخت ما به یک سال هم نرسیده اما انگار سالهاست که میشناسمش . کاملا میتونم رفتارهاشو درک کنم . شاید نمونه ای پیشرفته از خود من باشه…