بردار محمد اصفهانی میگه : دیگه از خستگیهام خسته شدم.واسه هر کی دل من تنگ میشه تا میفهمه دلش از سنگ میشه . دوستی از رو زمین پاک شده . مردی و مردونگی خاک شده
دیگه بسه انتظار . ابر رحمت به سر دنیا ببار . شب تاره شب تار ,اسمون خورشید و بردار و بیار
دیگه خسته شدم خو !
توسط
برچسبها:
دیدگاهها
5 پاسخ به “دیگه خسته شدم خو !”
-
-
-
-
باز چی شده؟
-
تا تو موجود منحوس دراکولا وجود داری خورشید مرشید در کار نیست [URL=http://fattahi.net/amozesh][/URL]
دیدگاهتان را بنویسید