خلق عشق مسألهیی نیست، حفظ عشق مسأله است. عاشقشدن مهم نیست، عاشقماندن مهم است. عاشقشدن حرفهی بچههاست، عاشقماندن هنر مردان و دلاوران. سستعهدیهای عشّاق باعث شده که بسیاری از داستانهای عاشقانهی مبتذل در جایی تمام شود که عاشق به معشوق میرسد؛ حال آنکه مهم، از این لحظه به بعد است. مهم، پنجاه سال بعد است؛ دوامِ عشق..
وصل، چرا باید مرگ عشق را در رکاب داشته باشد؟ اصلاً آن زمان که عاشق شدی عاشق رسیدن شدی یا عاشق یک انسان؟ اگر عاشق رسیدن شدی، خُب اینکه عشق نیست، شهوت است؛ تنخواهی است، جنون تخلیه است.. دیگر چرا کلمهی عشق را آلوده میکنی؟
نادر ابراهیمی
دیدگاهتان را بنویسید