سلام
خوبید ؟
امشب از خودم میخوام بگم .
حال و روزم خوش نیست .حرفی برای گفتن نیست . تا حالا به بن بست فکر کردید ؟ دور خود چرخیدن رو تا حالا تجربه کردید ؟ امیدوارم که روزی تو زندگیتون نباشه که بن بست رو تجربه کنید چون واقعا درد اور و طاقت فرساست . نمیدونم تا کی میخوام سر خودم رو کلاه بزارم ؟ تا کی میخوام مثبت فکر کنم که میشه من از این بن بست خلاص بشم . تا کی به دیگران امید به زندگی بدم در حالی که تو خودم کوچیکترین روزنه های امید رو نمیتونم پیدا کنم و ببینم .
به اون امید بده که مریضی اخر عمر نیست اما تو دلم بگم نمونه ای از اخر عمر رو باید تو مریضی دید . ادمی که مریض میشه تازه میفهمه چقدر بدبخت و نا توانه . هروقت ادم مریض میشه حتی اگه به خدا هم اعتقاد نداشته باشه دنبال یک موجود غیر زمینی میگرده که از این نا توانی و درموندگی نجاتش بده.
حالا من موندم وخدا و یک دل نا امید . وقتی نگاه میکنم و اینده ای برای خودم نمیتونم تصور کنم چطور میتونم تصور اینده خوب رو به دیگران بدم .اخ که چقدر خرم من .همیشه گفتم روز و شب باهم فرق میکنه . احساسی که ادم تو شب داره خیلی صادقانه تر و پاک تر از احساسی که ادم در طول روز نشون میده . صادقانه میگم از موقعی که خودم رو شناختم فقط به فکر نابودی و بدبختی خودم بودم . هر وقت خواستم به فکر خوشبختی خودم باشم یه مانع سر راهم بوده و بهم گفته که تو خوشبخت نمیشی اما میتونی دیگران رو خوشبخت نگه داری .
این چه رسمی من موندم . چرا باید دنیا به کام من نباشه رو هم موندم ! میدونم که اسفند ۸۴ با اسفند ۸۵ هیچ فرقی نخواهد کرد .
من یعنی خود خود خود من ! تو سال اینده هم مثل امسال یک قدم برای خودم بر نخواهم داشت تا مبادا روزی به فکر خوشبختی خودم باشم .
فلسفه وجودی اینجور ادمیزاد هم داستانی داره ها . دنیا به کام او به ذهر من ! خوشی های دنیا برای او ناخوشیهای دنیا برای من .
حس و حال نوشتن هم دیگه ندارم کما اینکه هیچ وقت نداشتم . اینایی هم براتون مینویسم بدونید که بین منو شما و این دنیای مجازی میمونه . توی دنیای واقعی هیچ وقت منو کسی اینجوری نمیتونه تصور کنه . چون من باید لبخند بزنم تا دیگران امید داشته باشند .
شاد باشید و دیگران رو شادکنید .
دیدگاهتان را بنویسید