دسته: طنز و قاه قاه

  • استعفا

    هر جمعه تنها و بیکار که می شد تصمیم می گرفت وزن کم کند و لاغر شود. رژیم بگیرد و ورزش کند. تصمیم می گرفت ازدواج کند و بچه دار شود و باقی زندگیش را فقط به مسافرت کردن به همراه آنها بگذراند. تمام روزش را صرف نوشتن استعفایش می کرد. می دانست نامه اش…

  • موش بخورت

    یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نیود. دختری بود در ولایت غربت که هر چیزی می گفت و هر چیزی می خواست همان موقع اتفاق می افتاد یا آرزویش برآورده می شد. مثلاً‌ اگر می گفت: «الان برق می رود» همان موقع برق می رفت یا اگر می گفت «کاش ملای مکتب…

  • اخرش؟!

    این جک رو یکی تو بمیس گذاشته بود بد ندیدم شما هم بخونید یکم بخندید :دی پدر در حال رد شدن از کنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب دید که تخت خواب کاملاً مرتب و همه چیز جمع و جور شده. یک پاکت هم به روی بالش گذاشته شده و روش نوشته بود «پدر».…