ياد پنج شنبه ها بخير
هروقت مدرسه تعطيل ميشد انگار دنيا رو بهمون داده بودند . به سرعت به خونه ميرفتيم . ميخواستيم طلافي 6 روز درس خوندن رو توي 34 ساعت در بياريم . شور شوق پنج شنبه بعد از ظهرها بي نظير بود
شبش كه ميشد تا 1 2 شب بيدار ميمونديم و كلي از اينكه زود نخوابيديم احساس خوشحالي ميكرديم . جمعه تا 10 11 ميخوابيديم . بعدش حال و هوا يكم عوض ميشد . ناهار ميخورديم و تلويزيون ميديديم . واي شده بود جمعه بعد از ظهر . غريبترين و تنها ترين لحظات ممكن به سراغ ادم ميومد. ديگه شور شوقي وجود نداشت . ديگه احساس ازاد بودن نداشتي . چرا جمعه ها اينجوري بود نميدونم . كاش تو جمعه ها غروبي وجود نداشت .
حالا 2 سالي ميشه كه من ديگه برام شنبه ها با جمعه ها با 2 شنبه ها با 4 شنبه ها هيچ فرقي برام نميكنند . هروز غروب جمعه ها رو بايد تجربه كنم
جمعه تعطيله
توسط
برچسبها:
دیدگاهها
8 پاسخ به “جمعه تعطيله”
-
داغ دلمو تازه کردی حاجی… یه زمانی جمعه ها عصر که می شد دلمون می گرفت و ناراحت بوودیم ولی الان دیگه اونطوری نیست چون جمعمونم شده مثل بقیه روزامون… بیشتر جمعه ها باید از صبح شرع کنیم به درس خوندن تا شبش.
-
جانا سخن از دل ما ميگويي [URL=http://taghia.com][/URL]
-
ایول
عجب خوب گفتی …
هرروز برامون دیگه غروب های جمعه است …محسن!
-
Me 77 برا اولش
ولی هر روزم جمعه نیست
-
بچه تو اگه هفته ای 6 روز درس میخوندیا من 36 روز میخوندم !
آی گفتی غروب جمعه ها مسخره ترین اوقاته…
راس میگی الان که همه روزا برای ما تو این سن و سال جمعست . پس حا کن !
-
-
يادش به خير… پنج شنبه صبح به اميد اين بيدار مي شديم كه فرداش تعطيله! كفشاي فوتبال رو ور مي داشتيم مي زديم تو خيابون تا زودتر برسيم مدرسه… چرا؟ خب زنگ اول ورزش داشتيم. زنگاي بعدم يه جوري با بي حوصلگي و يه كم اشتياق مي گذرونديم. زنگ كه مي خورد بدو بدو مي رفتيم بيرون. آخ كه زمستونا چه حالي مي داد. لبو هم مي خريديم بارونم مي اومد. بدو بدو با كيسه لبو سوار اتوبوس مي شديم و با بچه ها پدر لبوهه رو در مي آورديم. خونه كه مي رسيديم كاپشن خيس رو يع گوشه پرت مي كرديم و تلپ مي شديم جلو تلويزيون!
حاجي حدا لعنتت نكنه دلمون گرفت! -
اينو اندوهناک ببينين :
دیدگاهتان را بنویسید