“كشش اضداد مثل كشيدن يك كش است . اغلب ما هم در وسط اين كش زندگي ميكنيم ”
ميگويم : به نظر مثل مسابقه ي كشتي مي آيد .
خنديد و گفت “آره , به اين هم ميشود تشبيهش كرد ”
مپرسم : كدام طرف ميبرد ؟
“كدام طرف ميبرد ؟”
با چشمهاي ريزش و با دندانهاي كج و معموجش لبخندي ميزند و ميگويد :
“عشق ميبرد . هميشه عشق ميبرد “
دیدگاهتان را بنویسید