یادداشت وارده، جاوید حسینی؛ مستند دوم محمدباقر قالیباف با مروری بر تاریخ معاصر ایران آغاز شد. در سکانس اول، نمای بسته و داخلیِ کاملاً ایستا از درون سلولهای زندان اوین که هیچ صدایی در آن شنیده نمیشد، آرامآرام جای خود را به نمای بیرونی و باز از زندان قصر در آستانهی پیروزی انقلاب داد. در نماهای بعدی، با استفاده از تکنیک «صدای روی تصویر» (voice-over) همزمان با نمایش تصاویری از تظاهرات مردم علیه رژیم سلطنتی، جملاتی از امام خمینی شنیده میشود که بنیانیترین مطالبهی مردم را «عدالت اجتماعی» مینامد. در ادامه، صدای شهیدان بهشتی، مطهری و دیگران را میشنویم که «آزادی» را از جمله اهداف اساسی انقلاب برمیشمرند. همزمان با این تأکید بر آزادی، صحنههایی از آزاد شدن زندانیان سیاسی و استقبال پُرشور از آنان توسط مردم انقلابی که مقابل درب زندان قصر تجمع کردهاند به نمایش گذاشته میشود. در بخشهای بعدی مستند، کلوزآپ (همراه با تکنیک موسوم به «چرخش افقی») از تصاویر انبوه زندانیان سیاسی که در زندان قصر در بند بودند و اکثراً شهید شدند، بهای سنگینی را که مردم برای نیل به آزادی پرداختند را به طور ضمنی به بیننده یادآوری میکند.
تم بخش بعدی مستند، تبدیل شدن این زندان دهشتناک به موزهای برای بازدید عمومی است. در این بخش، ابتدا صدای آقای قالیباف را میشنویم که آزادی و آزادگی را عجینشده با روح انسان از بدو خلقت مینامد و سپس تأکید میکند که به آزادی و خواستههای مردم میبایست احترام گذاشت. وی از دوران فرماندهی خود در نیروی انتظامی صحبت میکند و از اینکه چرا تصمیم گرفت کاربری زندان قصر و محوطهی اطراف آن را تغییر دهد. به گفتهی قالیباف، چرخ گردون سرنوشت او را سپس به شهرداری تهران برد، اما در اینجا هم او به وظایف یا مسئولیتهای متعارف شهرداری بسنده نکرد و حتی در حوزهی سیاست خارجی و دیپلماسی عمومی فعالانه وارد شد. همچنین با ابتکار و پیگیری مجدانهی قالیباف بود که «اطلس خلیج فارس» تدوین و منتشر شد و یونسکو بار دیگر استفاده از نام کامل این آبراه مهم را در مکاتبات رسمی از سر گرفت.
تصاویری از شروع به احداث «مرکز بینالمللی مغز و اعصاب تهران» با حضور جراح حاذق و برجستهی ایرانی پروفسور سمیعی، پیشدرآمدی بر بخش مهم دیگری از این فیلم مستند است که طی آن، آقای قالیباف از ضرورت تعامل با نخبگان و استادان در تصمیمگیریهای کلان صحبت میکند. این بخش از مستند، تقابلی آشکار با سیاستهای دولت احمدینژاد در حوزهی آموزش عالی است. صحنههایی از حضور قالیباف در دانشگاهها و پاسخگویی صریح به انتقادات و اعتراضات دانشجویان، القاکنندهی این ایده است که گفتوگو (و نه ایجاد فضای امنیتی) شالودهی تعامل قالیباف با دانشگاهیان است.
بخش مهمی از این مستند، به انجام طرحهای عمرانی کلان در دورهی تصدی شهرداری تهران توسط قالیباف اختصاص داشت. تصاویری از افتتاح بزرگراه امام علی در غیاب خود شهردار، با این توضیح از علی لاریجانی که «قالیباف در مراسم نیست چون دنبال رأی حلال است»، این فکر را در ذهن بیننده القا میکند که قالیباف قصد بهرهبرداری از موقعیت خودش برای پیشبرد اهداف شخصی را ندارد. یکی از مضامین اصلی این بخش از مستند قالیباف، تغییر جغرافیای رفاه در تهران است. تهران در گذشته به جنوب فقیر و شمال مرفه تقسیم میشد. این مستند نشان میدهد که قالیباف در مقام شهردار کوشید تا با انجام پروژههای کلانی مانند «بوستان ولایت» در یکی از جنوبیترین و فقیرترین مناطق تهران، جغرافیای رفاه را به نفع طبقات تحتانی و اقشار نابرخوردار عوض کند. این تم مقوّم اولین جملهای است که در ابتدای این مستند بر روی تصاویر تظاهرات مردم در پیش از انقلاب شنیده بودیم: جملهی امام خمینی مبنی بر اینکه «قیام به قسط» و «عدالت اجتماعی» بنیان انقلاب سال 1357 است.
مستند قالیباف در بخشهای پایانیاش صبغهای شخصی و احساسانگیز به خود میگیرد و این شاید بهترین تمهید برای جمعبندی ادلهای باشد که این مستند بر له انتخاب او به عنوان کاندیدای اصلح اقامه کرده است. در این بخش، با خانوادهی متوسط و روستایی قالیباف آشنا میشویم که هنوز در خانهای معمولی اقامت دارند. مادر قالیباف در این فیلم، نمونهی آرکیتایپال (کهنالگویی) مادری است که خود را وقف تربیت فرزندانش کرده است. به طریق اولی، توصیهی مؤکد پدر قالیباف به پسرش در خصوص کسب روزیِ حلال و اینکه «اگر میبینی کاری را نمیتوانی درست انجام بدهی، انجام آن را به دیگری واگذار کن»، آرکیتایپ «پیرمرد فرزانه» را به ذهن متبادر میکند. نمایش بخشهایی از برنامهی «صندلی داغ» که طی آن، قالیباف خاطراتی از شهادت برادرش را بازگو میکرد، صرفاً به قصد اعلام عمومی تعلق قالیباف به خانوادهی شهدا در این مستند گنجانده نشده بود. این بخش از مستند، ادامهی بخشهای قبلی بود که قالیباف را به عنوان مجاهدی از خود گذشته تصویر میکرد. در این خاطرات، قالیباف از این سخن میگوید که در حالی نظارهگر شهادت برادرش بوده که سایر رزمندگان مجروح را در آغوش میگرفته تا التیامی روحی و عاطفی به آنان بدهد. بازگویی این خاطره در واقع تأکیدی است بر اینکه قالیباف با هدف تأمین منافع شخصی وارد عرصهی انتخابات نشده است. اهداف او از همان جنسی هستند که در شهرداری هم دنبال میکرده است: خدمت به عموم مردم.
نشان دادن تصاویری از خلبانی هواپیمای ایرباس توسط قالیباف (که ضمناً در زمان فرماندهیاش بر نیروی فضاهوای سپاه پاسداران دورهی خلبانی را هم گذراند)، اشراف او بر مسائل بزرگ را به ذهن متبادر میکرد. همچون خلبانی که میتواند از بالا تمامیت یک منطقهی وسیع را ببیند، قالیباف هم کاندیدایی است که نگاه کلان و وسیعالمنظر بر مسائل کنونی ما دارد. این مستند با مرور تاریخ معاصر شروع میشود و در دقایق پایانیاش با پرواز قالیباف در آسمان و نگاه فراگیرش بر اطراف و اکناف خاتمه مییابد. این شروع و این پایان مکمل یکدیگرند و به خواننده چنین القا میکنند که قالیباف هم گذشته را میشناسد و هم اینکه میتواند وضعیت امروز را به درستی تشخیص دهد و مدیریت کند. به این ترتیب باید گفت نام مستند دوم قالیباف («فرزند ایران»)، عنوانی کاملاً هماهنگ با اجزاء تشکیلدهندهی این فیلم بود و نشان میدهد که این مستند با تحلیلی دقیق از اینکه شخصیت و نیز عملکرد آقای قالیباف چگونه باید بازنمایی شود تهیه شده بود.
در تباین با این شیوهی حسابشده در مستندسازی، فیلم مستند دوم حسن روحانی عاری از تکنیک بود و به جای القاءِ غیرمستقیم، همهچیز را به صورت اظهارات مستقیم به بیننده ابلاغ میکرد. در این فیلم، حسن روحانی را میدیدم که بدون عمامه و عبا سوار اتومبیل میشود و رانندهاش او را همچون نظارهگری منفعل در خیابانهای تهران میگرداند. در حین این عبور، روحانی به پرسشهای تهیهکنندهی مستند پاسخ میدهد که در صندلی عقب نشسته و دیده نمیشود. در مقام مقایسه با مستند قالیباف، چندین تباین چشمگیر را بین این دو مستند میتوان برشمرد:
1. زمان در مستند قالیباف مفهوم مهمی است. چنان که گفتیم، قالیباف بعد از مرور تاریخ معاصر به زمان حال میرسد و چنین القا میکند که کشور را میشناسد و «فرزند ایران» است. متقابلاً زمان در مستند روحانی مطلقاً اهمیتی ندارد. آن طور که نوشتهی حکشده بر روی تصویر به خواننده اطلاع میدهد، آقای روحانی در ساعات بعد از نیمهشب سوار اتومبیل میشود و به خیابانهای تهران میرود. در آن ساعات، اکثر مردم خواباند و خیابانها تقریباً خالیاند. در نتیجه، ایشان اصلاً با مردم مواجه نمیشوند و آنان را نمیبینند تا از مسائل آنها یا خواستههایشان آگاهی پیدا کنند. انتخاب این زمان (برزخ بین شب و روز) نشان میدهد که روحانی از زمانهی خود بیاطلاع است. در واقع، او در ساحتی غیر از واقعیت (زمان خواب دیدن) سیروسیاحت میکند.
2. قالیباف در بخشهای زیادی از مستندش در حال گفتوگو با مخاطبانش نشان داده میشود. روحانی هم در مستند خودش اصرار دارد که از مشکلات مردم باخبر است. او تأکید میکند که هر روز، هنگام طی کردن فاصلهی بین منزل و محل کارش به مردم در صفهای نان و ارزاق چشم میدوزد. اما او در سرتاسر فیلم مستندش داخل اتومبیل نشسته است و هرگز از آن خارج نمیشود. در واقع، او در بهترین حالت نظارهگر منفعلی است که از دور دستی بر آتش دارد. البته حتی در همین گزاره (ادعای روحانی از خبر داشتن از وضعیت اقتصادی مردم) هم میتوان مناقشه کرد، زیرا مسیر بسیار کوتاهی که او از منزلش (واقع در منطقهی جماران که یکی از شمالیترین و مرفهنشینترین مناطق تهران است) تا محل کارش (ایضاً در همان منطقه) طی میکند، هرگز به او امکان نمیدهد که با تودههای وسیع مردم طبقهی متوسط یا اقشار تحتانی و کمدرآمد در تماس باشد.
3. قالیباف در مستندش تصویری پراگماتیک از خود ارائه میدهد. او مرد عمل است و به حرفها و قولهایش عمل میکند. متقابلاً روحانی مرد حرف زدن است. او در مستندش یا با مصاحبهگری که در داخل اتومبیل همراهیاش میکند صحبت میکند و یا در حال سخنرانی نمایش داده میشود. حتی در تصاویر مربوط به جنگ ایران و عراق، روحانی صرفاً در حال همراهی هاشمیرفسنجانی (اغلب در داخل سنگرهای مستحکم فرماندهی) نشان داده میشود. بر خلاف که قالیباف که به عنوان رزمنده در خط مقدم جبهه حضور داشته و جنگیده است، روحانی در بهترین حالت نظارهگر جنگ بوده است.
4. قالیباف در هیچ بخشی از مستند خود، رقیبانش را تخطئه نمیکند. او صرفاً از برنامههایش میگوید و پیاپی تأکید میکند که ملت ایران استحقاق زندگی راحتتری را دارند و ورود خود او به عرصهی انتخابات هم با هدف خدمت بیشتر به مردم صورت گرفته است. متقابلاً در مستند روحانی مکرراً بخشهایی از مناظرهی تلویزیونی او نشان داده شد که وی خطاب به قالیباف و سایر نامزدها میگفت: «من سرهنگ نیستم، حقوقدانم.» این جمله نه فقط برای کسانی همچون قالیباف و رضایی که پیشینهی نظامی داشتهاند، بلکه همچنین برای مخاطبان عام در ردههای مختلف نظامی، موهن است. مستند روحانی به جای بازنمایی تصویر سیاستمدار خردمند و باحکمت، تصویر تخطهگرِ بیپشتوانه و هتاک را از او اشاعه داد.
5. و سرانجام تباین چشمگیر دیگر بین این دو فیلم، نحوهی ظاهر شدن قالیباف و روحانی در آنهاست. قالیباف، چه هنگامی که به دیدار والدینش میرود و چه هنگامی که برای مخاطبانی از گروههای اجتماعی مختلف (کارگران شهرداری، دانشجویان، …) سخنرانی میکند، همواره با ظاهری یکسان (کتوشلوار کاری) ظاهر میشود. یگانه استثنا، بخشهایی از برنامهی «صندلی داغ» است که قالیباف با لباس نیروی انتظامی در آن شرکت کرده بود. قدیمی بودن این تصاویر به خوبی معلوم میکند که در آن زمان، قالیباف در مقام فرماندهی نیروی انتظامی قاعدتاً میبایست یونیفورم به تن داشته باشد. متقابلاً روحانی با چهرهای دیدهنشده (بدون عمامه و قبا) بیننده را غافلگیر میکند. مستند قالیباف با ارائهی ظاهری یکسان از او چنین القا میکند که این کاندیدا، در ظاهر و باطن، یکی است و بین گفتهها و باورهایش تفاوتی نیست.
روحانی اما در گفتوگو با مصاحبهگر به هیئتی ظاهر میشود که بیننده بلافاصله از خود میپرسد: آیا این همان روحانی است که من میشناسم. این دوگانگی (ظاهر شدن یک روحانی بدون لباس همیشگی و معمولِ یک روحانی) هرچند در واکنشی ارتجالی بیننده را ابتدا به توجه به صفحهی تلویزیون وامیدارد، اما نهایتاً القاکنندهی وجود دو چهرهی متفاوت در ایشان است. وقتی بیننده به آنچه میبیند شک کند، دلیل محکمی دارد که به آنچه میشنود نیز تردید کند.
تفاوت مستند روحانی و قالیباف
توسط
برچسبها:
دیدگاهتان را بنویسید