خسته تر از همیشه ام . یه بغض داره گلومو فشار میده . اعصابم ناراحته . قرصها هم جواب این ناراحتی رو نمیدن . ابن شب کی به صبح میرسه معلوم نیست . اما امیدوارم فردا رو بتونم بخندم . هر چند که بعد از ۱ سال به فلسفه ی وجودی خودم تو دنیای مجازی شک کردم .چرا ؟ واقعا چرا باید اینطور حسرت لحظات عمرم رو بخورم . برای کی یا چی؟دنیا مگه چقدر سن میده که تجربه ی اینهمه فشار رو تو این سن باید بکشم ؟ . چرا باید خودم رو مسئول چیزی بدونم که نه دنیای داره برام و نه اخرتی . که چی بشه ؟ واسه کی واسه چی ؟
شیلر میگه جدیت مفصد رو نزدیک میکنه . من جدی بودم و به مقصودم رسیدم . اما عمرم رو پایه این جدیت به هدر دادم.یادمون باشه هر چیزی ارزش جدیت مارو نداره.
دیدگاهتان را بنویسید