هنگامى كه فاطمه عليهاالسلام را تميز و پاكيزه نمودند و قنداقهاش را در دامن خديجه گذاشتند، آن مادر مهربان مسرور شد و پستانش را در دهان كوچك نوزاد عزيزش نهاد و از شيرهى جان سيرش كرد تا به خوبى رشد و نمو نمايد. (1)
خديجه از آن زنان خودخواه و نادانى نبود كه بدون هيچ عذر و بهانهاى، نوزاد را از شير مادر كه خدا برايش مهيا ساخته محروم سازد. خديجه خود مىدانست يا از پيغمبر شنيده بود كه براى تغذيه و بهداشت اطفال هيچ غذائى بهتر از شير مادر نيست (2)
زيرا شير مادر با وضع دستگاه گوارش نوزاد و مزاج مخصوص او كاملاً هماهنگى و تناسب دارد، كودك مدت نه ماه در رحم مادر، شريك غذا و هوا و خون او بوده و مستقيما از مادرش ارتزاق مىكرده است. و از اين جهت، تركيبات مخصوص شير مادر، با ساختمان ويژه طفل كاملاً تناسب دارد. علاوه بر اين، در شير مادر تقلب راه ندارد و ميكربهاى بيمارىزا در آن نيست.
خديجه چون مىدانست كه آغوش پر مهر و محبت مادر و شير خوردن كودك از پستانش، چه نقش بزرگى را در زندگى آيندهى نوزاد انجام مىدهد و براى سعادت او چه تأثيرات قابل توجهى دارد، ترجيح داد كه فاطمه عزيز را در آغوش گرم خويش پرورش دهد و به وسيلهى شير پاك خودش كه از منبع شرافت و نجابت و دانش و فضيلت و بردبارى و فداكارى و شجاعت سرچشمه مىگرفت غذا دهد.
راستى مگر غير از شير پستان خديجه، شير ديگرى مىتوانست چنين عنصر پاك و كانون معرفت و شجاعتى را رشد و نمو دهد و ميوهى پربركت باغ نبوت را به ثمر رساند؟.
دوران شيرخوارگى و ايام كودكى زهرا عليهاالسلام در محيط بسيار خطرناك و اوضاع بحرانى و انقلابى صدر اسلام گذشت كه بدون شك در روح حساس آن كودك تأثيرات شايانى داشته است. زيرا نزد دانشمندان اين مطلب به اثبات رسيده كه محيط نشو و نماى كودك و افكار و احساسات پدر و مادر در روحيات و اثبات شخصيت او كاملاً مؤثر مىباشند. (از اين جهت، ناچاريم اوضاع و حوادث صدر اسلام را به طور خلاصه يادآور شويم تا خوانندگان بتوانند وضع فوقالعاده و بحرانى دوران نشو و نماى دختر گرامى پيغمبر را پيش خودشان مجسم سازند.
رسول خدا (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) در سن چهل سالگى به رسالت مبعوث شد. در آغاز دعوت، با مشكلات بزرگ و حوادث سخت و خطرناكى مواجه بود. يك تنه مىخواست با جهان كفر و بتپرستى مبارزه كند. تا چند سال مخفيانه تبليغ مىكرد و از ترس دشمنان جرأت نداشت دعوتش را علنى كند. بعداً از جانب خدا دستور رسيد كه مردم را آشكارا به دين اسلام دعوت كن و از مشركين باك مدار. (3)
پيغمبر اكرم به دستور خدا دعوتش را علنى كرد. آشكارا و در مجامع عمومى مردم را به سوى آيين مقدس اسلام دعوت مىنمود و روز بروز بر تعداد مسلمانان افزوده مىشد.
وقتى دعوت پيغمبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) علنى شد اذيت و آزار دشمنان نيز شدت يافت. رسول خدا را اذيت مىكردند. مسلمانان را تحت شكنجه و عذاب قرار مىدادند. بعضى را مقابل آفتاب سوزان حجاز روى ريگهاى داغ مىخوابانيدند و سنگهاى سنگين روى سينهشان قرار مىدادند و بعضى را مىكشتند.
مسلمانان به قدرى سختى و عذاب كشيدند كه بستوه آمده جانشان به لب رسيد. به طوريكه ناچار شدند از خانه و زندگى دست بردارند و به كشور ديگرى هجرت نمايند. گروهى از مسلمانان از رسول خدا اجازه گرفتند و رهسپار حبشه شدند. (4)
وقتى كفار بوسيلهى اذيت و آزار نتوانستند از پيشرفت و توسعه اسلام مانع گردند و ديدند مسلمانان اذيت و آزار را تحمل مىكنند ولى دست از عقيدهشان برنمىدارند، انجمنى برپا ساخته همگى تصميم گرفتند كه محمد (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) را به قتل رسانند.
ابوطالب از تصميم خطرناك آنان آگاه شد و براى حفظ جان رسول خدا آن حضرت را با گروهى از بنىهاشم به درهاى كه «شعب ابوطالب» ناميده مىشد منتقل ساخت.
ابوطالب و ساير بنىهاشم در حفظ و حراست رسول خدا كوشش مىنمودند. حمزه عموى پيغمبر شبها با شمشير برهنه اطرافش پاس مىداد. دشمنان وقتى از كشتن رسول خدا نااميد شدند زندانيان شعب ابوطالب را در فشار اقتصادى قرار دادند و خريد و فروش با آنان را ممنوع ساختند.
مسلمان در حدود سه سال در آن زندان سوزان با فشار و ناراحتى و گرسنگى بسر بردند و با مختصر غذائى كه بطور قاچاق برايشان فرستاده مىشد زندگى نمودند. بسا اقوات فرياد اطفالشان از گرسنگى بلند بود. فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در چنين روزگار بحرانى و در چنين محيط خطرناك و وحشتآورى به دنيا آمد و رشد و نمود كرد. خديجهى كبرى در چنين اوضاع و شرائطى نوزاد عزيرش را شير مىداد. مدتى از ايام شيرخوارگى و زهرا در شعب ابوطالب سپرى شد. در همانجا از شير خوردن بازگرفته شد. در همان ريگستان سوزان راه رفتن آموخت. در همان محيط قحطى غذاخور شد. هنگامى كه سخن گفتن ياد مىگرفت فرياد و نالهى اطفال گرسنه «شعب» را مىشنيد. در وسط شب كه از خواب بيدار مىشد خويشانش را مىديد كه با شمشيرهاى برهنه اطراف پدرش پاس مىدادند.
در حدود سه سال طول كشيد كه فاطمه عليهاالسلام بغير از زندان سوزان شعب چيزى نديد و از دنياى خارج خبرى نداشت.
فاطمه در سن پنج سالگى بود كه پيغمبر و بنىهاشم از تنگناى شعب نجات يافته به خانه و زندگى خودشان مراجعت نمودند. مناظر زندگى جديد و نعمت آزادى و توسعهى در خوراك و پوشاك و منزل براى زهرا تازگى داشت و شادمان و مسرور بود.
http://www.yazahra.net/far/selecttext.php?ic=100&subid=5
دیدگاهتان را بنویسید