راستش حوصله نوشتن ندارم. تصميم گرفتم در 2 راستا اين وبلاگ رو پيش ببرم .
1-درس زندگي بدم هرچند كه خودم چيزي از زندگي نفهميدم .
2-حرفهايي رو بزنم كه ميتونم بزنم!
امروز داشتم يكي از پستهاي فروم رو ميخوندم . واقعا درس بزرگي بود . اصولا خوندن اين جور مطالب هيچي هيچي هم كه نداشته باشه ته دل ادم رو يه هوا ميلرزونه و اين خودش ميتونه استارت خوبي باشه .
اينو بخونيدو حالش رو ببريد :
FROGS
قورباغه ها
Once upon a time there was a bunch of tiny frogs…. who arranged a running competition.
روزی از روزها گروهی از قورباغه هی کوچیک تصمیم گرفتند که با هم مسابقه ی دو بدند.
The goal was to reach the top of a very high tower.
هدف مسابقه رسیدن به نوک یک برج خیلی بلند بود.
A big crowd had gathered around the tower to see the race and cheer on the contestants….
جمعیت زیادی برای دیدن مسابقه و تشویق قورباغه ها جمع شده بودند…
The race began….
و مسابقه شروع شد….
Honestly,no one in crowd really believed that the tiny frogs would reach the top of the tower.
راستش, کسی توی جمعیت باور نداشت که قورباغه های به این کوچیکی بتوانند به نوک برج برسند.
You heard statements such as:
شما می تونستید جمله هایی مثل اینها را بشنوید:
“Oh, WAY too difficult!!”
“اوه,عجب کار مشکلی!!”
“They will NEVER make it to the top.”
“اونها هیچ وقت به نوک برج نمی رسند.”
or:
یا:
“Not a chance that they will succeed. The tower is too high!”
“هیچ شانسی برای موفقیتشون نیست.برج خیلی بلند ه!”
The tiny frogs began collapsing. One by one….
قورباغه های کوچیک یکی یکی شروع به افتادن کردند…
Except for those, who in a fresh tempo, were climbing higher and higher….
بجز بعضی که هنوز با حرارت داشتند بالا وبالاتر می رفتند…
The crowd continued to yell, “It is too difficult!!! No one will make it!”
جمعیت هنوز ادامه می داد,”خیلی مشکله!!!هیچ کس موفق نمی شه!”
More tiny frogs got tired and gave up….
و تعداد بیشتری از قورباغه ها خسته می شدند و از ادامه دادن منصرف…
But ONE continued higher and higher and higher….
ولی فقط یکی به رفتن ادامه داد بالا, بالا و باز هم بالاتر….
This one wouldn’t give up!
این یکی نمی خواست منصرف بشه!
At the end everyone else had given up climbing the
tower. Except for the one tiny frog who, after a big effort,
was the only one who reached the top!
بالاخره بقیه ازادامه ی بالا رفتن منصرف شدند.به جز اون قورباغه
کوچولو که بعد از تلاش زیاد تنها کسی بود که به نوک رسید!
THEN all of the other tiny frogs naturally wanted to
know how this one frog managed to do it?
بقیه ی قورباغه ها مشتاقانه می خواستند بدانند او چگونه این کا ر رو
انجام داده؟
A contestant asked the tiny frog how he had found the
strength to succeed and reach the goal?
اونا ازش پرسیدند که چطور قدرت رسیدن به نوک برج و موفق شدن رو پیدا
کرده؟
It turned out….
و مشخص شد که…
That the winner was DEAF!!!!
برنده ی مسابقه کر بوده!!!
The wisdom of this story is:
Never listen to other people’s tendencies to be negative or
pessimistic…. because they take your most wonderful
dreams and wishes away from you — the ones you have in
your heart!
Always think of the power words have.
Because everything you hear and read will affect your
actions!
نتیجه ی اخلا قی این داستان اینه که:
هیچ وقت به جملات منفی و مأیوس کننده ی دیگران گوش ندید… چون
اونا زیبا ترین رویا ها و آرزوهای شما رو ازتون می گیرند–چیز هایی که
از ته دلتون آرزوشون رو دارید!
هیشه به قدرت کلمات فکر کنید.
چون هر چیزی که می خونید یا می شنوید روی اعمال شما تأثیر میگذاره
Therefore:
پس:
ALWAYS be….
همیشه….
POSITIVE!
مثبت فکر کنید!
And above all:
و بالاتر از اون
Be DEAF when people tell YOU that you cannot fulfill
your dreams!
کر بشید هر وقت کسی خواست به شما بگه که به آرزوهاتون نخواهید
رسید!
Always think:
و هیشه باور داشته باشید:
God and I can do this!
من همراه خدای خودم همه کار می تونم بکنم
Pass this message on to 5 “tiny frogs” you care about.
این متن رو به 5 تا “قورباغه کوچولو” که براتون اهمیت دارند بفرستید.
Give them some motivation!!!
به اون ها کمی امید بدید!!
Most people walk in and out of your life……but FRIENDS
leave footprints in your heart
آدم های زیادی به زندگی شما وارد و از اون خارج میشن… ولی
دوستانتون جا پا هایی روی قلبتون جا خواهند گذاشت
http://my.blackmice.com/showpost.php?p=338042&postcount=9
دیدگاهتان را بنویسید