ظرفیت .

سلام

خوبید ؟

راستش رو بخواید امروز که مطلبی راجب یک اموزگار بهزیستی که دانش اموزش بابت حماقت و بی کفایتی یه عده که بویی از انسانیت نبردن رو وقتی خوندم به این فکر فرو رفتم که ظرفیت انسانها چقدر متفاوته . تا همین ۱ ساعت پیش به خودم داشتم میگفتم که چقدر من ظرفیتم زیاد بوده که اینهمه مشکل رو تحمل کردم اما وقتی میرسم به صبر این اموزگار کلا از خودم و صبر و ظرفیتم خجالت میکشم .

بیشتر ما درگیر مشکلاتی شدیم که جنس مجازی دارند . یا یک فرار میشه ازشون گذشت و به زندگی عادی پرداخت . اما مشکلات زندگی عادی رو چطور میشه ازشون گذشت و فرار کرد و بعد به کمال رسید؟!

۲۵ سال خدا به من و من نوعی وار عمر داد که روز به روز به کمال میرسیم . اما به جای به کمال رسیدن من و من نوعی روز به روز کم ظرفیت تر و بی ظرفیت تر شدیم . خیلی تاسف باره . همیشه خودمون رو انباری از مشکلات میدونیم اما وقتی میرسیم به مشکلات دیگران یک لبخند تلخ ناشی از حماقت و بی ظرفیتی خودمون میزنیم و دوباره یادمون میره که دیگران چطور با مشکلات کنار میان و ما چطور با مشکلات کنار میایم .

از خدا میخوام به همه ی ما یک صبر درست حسابی چه تو زندگی مجازی و چه تو زندگی واقعی بده بلکه کمی پخته تر بشیم :دی.

اینم یکی از بچه های بیمس پست کرده بود که بد ندیدم اگه ندیدید ببینید :
یه روز تصمیم گرفتم بخاطر مشکلم خودم رو از بالای ساختمان پرت کنم پایین
………… …..
طبقه دهم زوجی رو دیدم که عاشقانه یکدیگر رو در آغوش گرفته بودند
طبقه نهم پیتر رو دیدم که مثل همیشه تنها بود و گریه می کرد
طبقه هشتم مردی رو دیدم که نامزدش با بهترین دوستش هم خواب شده بود
طبقه هفتم دختری رو دیدم که قرص های ضد افسردگی روزانه اش رو می خورد
طبقه ششم شخص بیکار رو دیدیم که هفت تا روزنامه خریده بود و نا امیدانه دنبال کار می گشت

طبقه پنجم آقای وانگ رو دیدم که داشت لباش خانمومش رو می پوشید ؟؟
طبقه چهارم رز رو دیدیم که مثل همیشه با دوست پسرش جر و بحث می کرد

طبقه سوم مرد پیری رو دیدم که امیدوارانه منتظر بود تا کسی زنگ خونه اش رو بزنه و به دیدنش بیاد

طبقه دوم لیلی همچنان غصه شوهر گم شده اش رو که از یک سال و نیم پیش نا پدید شده بود را می خورد
قبل از اینکه خودم رو از ساختمان پرتاب کنم فکر می کردم من بد شانس ترین فرد دنیا هستم

الان می دونم که هر کسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره بعد از اینکه تمام اینها رو دیدم به این موضوع فکر کردم که من اونقدر ها هم بد بخت نبودم
همه اون آدم هایی که دیدیم الان دارند به من نگاه می کنند

و حتما پیش خودشون فکر می کنند که اونقدر ها هم بدبخت نیستنند
خیلی خوبه که آدم مهم باشه ولی مهم تر از همه اینه که آدم خوب باشه و هر مقامی هم که باشه مغرور نباشه.

اینم سخن آخر :

خوشبخت و عاقل کسی است که هنگام بیدارشدن با خود میاندیشد که امروز سعی میکنم که بهتر از دیروز باشم


منتشر شده

در

, ,

توسط

برچسب‌ها:

دیدگاه‌ها

4 پاسخ به “ظرفیت .”

  1. Red-hat (الياس):دي نیم‌رخ

    دستت درد نکنه مخصوصا برای اون داستانه ، خیلی جالب بود:دی

  2. حمیده نیم‌رخ
    حمیده

    نمیدونم چرا یاد گرفتیم فکر کنیم که چیزی که نداریم همون خوشبختی ای هست که دنبالشیم نمیدونم چرا فکر نمیکنیم شاید چیزایی که داریم عین خوشبختی هستن چرا سعی نمیکنیم از نعمت های خدا لذت ببریم ؟؟؟؟ولی باید تلاش خودمون رو در مثبت اندیشیدن بکنیم!!!شاید یه روزی …..
    و

  3. آرمین نیم‌رخ
    آرمین

    هر چی بزرگتر می شیم توانمون کم تر می شه، تو پست اول وبلاگم نوشته بودم.
    /
    تو گروه یاهوت هم عضویدم :دی

  4. دفترخاطرات نیم‌رخ

    و من آدم خوشبختی هستم. 🙂

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

CAPTCHA